فرحناز مظفری

فرحناز مظفری
  خانم فرحناز مظفری در سال ۱۳۵۳ در روستای گمیشان از استان گلستان متولد شد. وی که اکنون 33 سال دارد، مدیرعامل شرکت نخ و طناب مظفری و نیز مؤسس و عضو هیأت مدیره اتحادیه غیر دولتی زنان توانمند استان گلستان می‌باشد. وی در سال ۱۳۸۰ در جشنواره سراسری عذرا به‌عنوان زن نخبه کشور و در سال ۱۳۸۱ به عنوان زن توانمند استان و همچنین دبیر نمونه انتخاب گردید

مدیرعامل شرکت نخ و طناب مظفری
. خانم مظفری از شرکت‌کنندگان در طرح ملی ترویج کارآفرینی و توان‌افزائی زنان کارآفرین بوده‌اند که در سال ۱۳۸۲ توسط خانه پژوهش نواندیش و با حمایت دفتر امور بانوان وزارت کشور اجرا شد.
‌ سایت wenet مصاحبه‌ای با ایشان انجام داده که در زیر می‌آید:
با سلام و تشکر ازاینکه وقت خود را در اختیار ما قراردادید،بفرمایید چه شد که وارد صنعت تولید طناب شدید؟
من هم سلام عرض می‌کنم، در خانواده ما، ‌تولید طناب سابقه کهن دارد، جد بزرگ من تاجر طناب بوده و در کار صادرات و واردات آن به شوروی سابق از طریق آستارا فعال بوده‌است. او عقیده داشت فرزندانش از طریق صنعت پیشرفت‌ خواهند کرد نه کشاورزی و دامپروری، ‌عموی من نیز به فعالیت در زمینه نخ و طناب مشغول بوده‌است. من نیز با توجه به سابقه خانوادگی به پدرم پیشنهاد نمودم که سرمایه‌ای برای تاسیس کارخانه تولید طناب‌هاب صنعتی در اختیارم قراردهد و این ایده با استقبال پدرم روبه‌رو شد.
هیچ مخالفتی دراین زمینه صورت نگرفت؟
چرا، از آن‌جا که محیط کار ما بسیار سنتی بوده و آداب و رسوم سنتی داشت، در ابتدای امر اطرافیان، پدر مرا نکوهش می‌کردند که چرا سرمایه خود را در اختیار دختر خودش قرار داده‌است. مشکلات دیگری هم بود. اما من از برخورد با مشکلات هراسی ندارم و معتقدم اگر کاری راحت به‌دست بیاید، راحت هم از دست خواهدرفت.
برای تأسیس کارخانه سرمایه‌ای که پدرتان در اختیار شما گذاشته‌بود کافی بود؟
نه، علاوه بر آن سرمایه، با استفاده از تبصره ۳ توانستم مبلغ ۴۳ میلیون تومان هم وام بگیرم و کار را آغازکنم.
تحصیلاتتان چه‌بود و آیا به کسب و کارتان مرتبط بود؟
دوره چهار ساله دبیرستان را در تربیت معلم گذراندم و بعد از اتمام آن در سال ۱۳۷۴ در رشته جامعه‌شناسی پذیرفته‌شده و وارد دانشگاه شدم. به‌علاوه دوره‌های کار با کامپیوتر را گذرانده‌ام که در مدیریت شرکت بسیار کمکم کرد. به‌طور کلی تحصیلات در حرفه‌ ما بر دو محور علم و تجربه تاثیر گذار است. ولی من معمولا برای انتخاب کارمندان از افراد بومی و غیر آشنا استفاده می‌کنم.
از چه زمانی مشغول به کار شدید؟
همزمان با تحصیل، تدریس نیز می‌کردم تا سرانجام در ۱۲ تیرماه ۱۳۷۷ با خاتمه یافتن امتحانات دانشکده، موفق به اخذ جواز تاسیس کارگاه خود در شهرک صنعتی شدم. در خرداد سال ۱۳۷۸ با رسیدن ماشین آلات مورد نیاز کارگاه راه‌اندازی شد و محصولات از همان زمان وارد بازار شدند.
محصولات اصلی شما چیست؟
انواع نخ‌های صنعتی، کاه‌بندی، طناب و نخ‌های صیادی.
برای فروش محصولات مشکلی ندارید؟
من بازاریابی را ابتدا از مزارع شروع کردم به‌طوری‌که مستقیما با مشتری‌ها ارتباط برقرار کردم، و از آن‌ها خواستم در صورت تمایل به جنس به کارخانه مراجعه نکنند بلکه از بازار پیگیری کنند، این‌ کار سبب شد که عمده فروش‌ها به سراغ ما بیایند. در حال حاضر بازار کار ما داخلی و شامل استان‌های خراسان، سمنان، گلستان، گیلان، مازندران، قزوین و تهران می‌باشد ولی سعی ما همواره این است که به بازار تهران وابسته نباشیم. هدف اصلی تجارت من ، حضور در بازارهای جهانی است

ماهرخ فلاحی

ماهرخ فلاحی

سنت خانوادگی دامپروری و علاقه به خودکفا شدن ایران، ماهرخ فلاحی، دبیر پرکار شمالی را به تاسیس موسسه دامپروری فلاحی در سال ۱۳۵۴ کشانده است. او پس از بازنشستگی هم بسیار فعال است و علاوه بر ایجاد کار برای ۳۰ تا ۴۰ نفر عضو انجمن‌های مختلف زنان و کارآفرینی است. خستگی ناپذیری، حداقل توقع، حداکثر کار، مدیریت زمان و مداراگری موفقیت ماهرخ فلاحی را رقم زده‌اند.
گفتگو

خورشید: وقتی که بچه بودید می خواستید بزرگ شدید چه کاره شوید؟
ماهرخ فلاحی: معلم.

خورشید: چه انگیزه ای باعث شد که شما بخواهید یک کارآفرین شوید؟
م.ف: پدربزرگ من درشمال گله داری می کرد. گله گوسفند. ازبچگی با این که به معلمی علاقه مند بودم، دوست داشتم من هم یک گله داشته باشم، یک گله گاو! من خیلی پرکار بودم. دبیر زبان انگلیسی و ۵ جا کار می کردم. کلاس خصوصی داشتم. هفت، هشت سال قبل از بازنشستگی یک باغچه خریدم. به دوران بازنشستگی فکر می کردم و دلم نمی خواست بیکار و افسرده بشوم. بعد همان باغچه را تبدیل به گاوداری کردم.

خورشید: زندگی شما قبل از اینکه به یک کارآفرین تبدیل شوید، چگونه بود؟
م.ف: معلم شدم. خوب بود.

خورشید: یک روز عادی برای شما چگونه سپری می شود؟
م.ف: صبح زود بیدار می شوم. ساعت ۶ برای من دیراست. ویلای من درمزرعه روی بلندی ساخته شده که ازهمان جا بتوانم همه چیز را زیر نظر داشته باشم. اول می روم قسمت شیردوشی، بعد کنترل سلامت گاوها و خوراکشان، بعد به کارگرها سرکشی می کننم. ساعت هفت ونیم صبحانه می خورم و بعداز صبحانه، کارهای اداری دامداری و تماس ها مثلاً با اداره برق یا وزارت جهاد و کشاورزی برای تهیه علوفه و ... را شروع می کنم تا موقع نهار حدود ۱:۳۰ تا ۲ بعدازظهر. گاهی نهار را که ازشب قبل آماده کرده ام مجبور می شوم ایستاده بخورم. بعد از ظهرها کارهایم را تنظیم می کنم، مطالعه و گاهی برای نشریات دام پروری ترجمه می کنم. به دلیل عضویت در نهادهای انجمن زنان کارآفرین، انجمن ملی کارآفرین، انجمن صنفی زنان مدیرکارآفرین، بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان کشور باید فعالیت های خاص خود را داشته باشم و در سمینارها شرکت کنم. البته دو دوره هم عضو شورای شهر اکبرآبادکرج بوده ام. خلاصه از ۲۴ ساعت حدوداً ۵ ساعت را استراحت دارم و بقیه را تقریباً سرپا هستم.

خورشید: چطور بین کار خانه و کار بیرون تعادل برقرار می کنید؟
م.ف: همسرم باغ داری می کند و صادرات سیب دارد. خیلی از مواقع تنها هستم. زمستان ها که همسرم فراغت بیشتری پیدا می کند بیشتر باهم هستیم. مدیریت زمان می کنم که ۱ دقیقه هم هدر نرود. آشپزخانه من به مزرعه مسلط است. وقتی درآنجا مشغول کار هستم، مزرعه و گاوداری را هم زیر چشم دارم. به قول پروین اعتصامی: " کاردانان چون روفو آموختند...پاره های وقت برهم دوختند".

خورشید: برای استراحتتان چه کار می کنید؟
م.ف: درمزرعه و میان حیوانات قدم می زنم.

خورشید: چه بخشی از کارتان بیشتر برایتان لذت بخش است؟
م.ف: شیر دوشی و زایمان گاوها.

خورشید: تا حالا شکست خورده اید؟ چه راه های خلاقانه ی را امتحان کرده اید که تضمین کننده سلامت و پیشرفت کارتان باشد؟
م.ف: بله، یک بار با سل گاوی روبرو شدم. یا اقساط وام بانکی عقب افتاد. اینها کار مرا بابحران جدی روبرو کرد ولی با پشتکار ازعهده آن برآمدم.

خورشید: چه انگیزه ای موجب شد در ایران بمانید و به کارتان ادامه دهید؟
م.ف: ایران را خیلی دوست دارم. درآمریکا، فرانسه و اسپانیا برای تحصیل بوده ام ولی دلم می خواست در ایران کارکنم. دوست دارم کشور ما وابسته نباشد. درسفری که به دانمارک داشتم دیدم که آنها چه پس مانده هایی رابرای ایران صادر می کنند. این بود که تصمیم گرفتم به تولید شیر و گوشت با روش های جدید و اصلاح نژاد دست بزنم. گاوهای ما الان با تلقیح مصنوعی و نه لقاح طبیعی، تولید مثل می کنند. ما برای اصلاح نژاد همان کارهایی را می کنیم که درمرکز تحقیقلت رویان انجام می شود. خودکفاشدن مملکت برای من یک انگیزه مهم است. البته ۳ دوره و درمیان همه مردان، من به عنوان گاودار نمونه صنعتی انتخاب شدم. در جشنواره شیخ بهایی در اصفهان سال ۱۳۸۳، مدال طلای کارآفرین نمونه را بردم.

خورشید: چه توانایی و قابلیتی در شما باعث موفقیتتان شده است؟
م.ف: خستگی ناپذیری، حداقل توقع، حداکثر کار، مدیریت زمان، وقت شناسی و البته مداراگری.

خورشید: وقتی که کارتان را تازه شروع کرده بودید، دلتان می خواست چه نصیحتی به شما می شد؟
م.ف: من و همسرم هردو مدیر مدرسه بودیم. پدر یکی ازشاگردان ما گاوداری داشت. سواد هم نداشت اما اصول فنی و اولیه کار را از او یاد گرفتم. از مرحوم پدرم هم اعتماد به نفس، پشتکار و کاردانی و توانمندی شخصیتی را آموختم.

بیوگرافی مجید بحرینی

بیوگرافی مجید بحرینی

بیوگرافی مجید بحرینی واحد مشاهیرو بزرگان تبیان زنجان-

نام و نام خانوادگی: مجید بحرینی

نام پدر: محمدجواد

محل صدور: تهران

متولد: 1358

 سوابق علمی و اجرایی:

- رتبه یک کنکور کارشناسی ارشد و معاف از خدمت نظام وظیفه

- نفراول اولین جشنواره خلاقیت،نوآوری وکارآفرینی درسطح دانشگاههای کشور.

- دانشجوی برگزیده گروه علوم باغبانی دانشگاه تهران جهت معرفی به کمیته نخبگان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور.

- کارآفرین برتر کشور به انتخاب اولین همایش ملی مدیریت کارآفرینی.

- دانشجوی نمونه دانشگاه تهران در سال تحصیلی 85-86 . در مقطع کارشناسی ارشد

- کسب درجه عالی و نمره 46/19 در دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشد در زمینه علوم باغبانی مهندسی فضای سبز با عنوان:

"بررسی روش های مختلف تغذیه از طریق تزریق به تنه و مصرف موضعی در خاک به منظور کنترل عارضه خزان زودرس درختان چنار (Platanus orientalis L. )."

- رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت تعاونی دانشجویان پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران تاسیس سال 1381 (فعال در زمینه: کشت و کار محصولات کشاورزی، انجام پروژه های مطالعاتی و تحقیقاتی، ارائه خدمات فنی مهندسی و مشاوره).

- دبیر انجمن علمی گروه علوم باغبانی و مهندسی فضای سبز دانشگاه تهران.

- عضو شورای حمایت و نظارت انجمن های علمی پردیس کشاورزی و منابع طبیعی و نماینده 16 انجمن علمی پردیس در دانشگاه تهران.

- عضو شورای مرکزی فدراسیون علمی و آموزشی سازمان ملی جوانان در استان تهران.

- عضو شورای مرکزی کانون عالی گسترش فضای سبز و حفظ محیط زیست ایران و مسئول کمیسیون انتشارات.

- همکاری درطرح ملی کاهش ضایعات آرد، نان وگندم در سطح کشور.

- عضو هیئت تحریریه و دبیر سرویس تخصصی علوم باغبانی و مهندسی فضای سبز ماهنامه سیمای محیط "Landscape " از سال 1383.

- خبرنگار سرویس تخصصی علوم باغبانی ماهنامه سیمای محیط ازسال 1383.

- همکاری درنگارش 6 جلد کتاب "مشاوره،انتخاب،پرورش و کاربرد گلها"

- ویراستارعلمی کتاب "چمن ها، کاشت و نگهداری برای داشتن فرشی سبز و زیبا".

- همکاری درنگارش و ویراستار علمی کتاب "گز" با انجمن علمی جنگلدارای پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران.

- نگارش کتاب"مدیریت چمن"با همکاری مهندس داوود نادری(در دست چاپ).

- ارائه مقاله تحت عنوان:

"باغات شفابخش واثرات آنها بر حواس پنجگانه کاربران این باغ" درهمایش بین المللی گیاهان دارویی.

- ارائه مقاله با عنوان:

"بررسی روش های مختلف تغذیه از طریق تزریق به تنه (Trunk Injection ) ومصرف موضعی در خاک به منظور کنترل عارضه خزان زودرس درختان چنار(Platanus orientalis L )." در چهارمین کنگره علوم باغبانی ایران .

- چاپ مقالات علمی ترویجی در نشریه پر تیراژ سیمای محیط تحت عناوین:

- تغییر رنگ برگها.

- یک باغ اما یک دنیا سخن.

- جابجایی و کاشت درختان.

- دارای گواهی نامه آزمون ادواری رشته مهندسی فضای سبز با کسب امتیاز 100/97 از سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی استان تهران.

- دارای گواهی نامه آزمون ادواری رشته مهندسی باغبانی با کسب امتیاز 100/92 از سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی استان تهران.

- عضو مرکز دانش پژوهان شاهد.

- همکاری در طرح پژوهشی نوع 45 با آقایان دکترکافی ودکتربابالار در رابطه با تغذیه درختان در فضای سبز شهری و رفع مشکل کلرز آنها.

- همکاری با سازمان پارکها و شهرداریهای تهران و کرج جهت آموزش نحوه تزریق به درختان وبررسی اثرات آن در درخت.

- همکاری با مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران.

- طراحی واجرای بخشهایی ازفضای سبز شهر جدید پرند(زیر نظر شرکت عمران شهرهای جدید، وابسته به وزارت مسکن).

- طراحی واجرای سیستمهای آبیاری فضای سبز شهر جدید پرند.

- اجرای پروژه کاشت و نگهداری فضای سبز باغ ملی گیاهشناسی ایران(قطعه E ).

- آشنایی با سخت افزار و نرم افزارهای کاربردی کامپیوتری و اینترنت.

- دارای طرح برگزیده در"مسابقه بهترین طرح های فرهنگی"دانشگاه تهران .

-دارای پوستر برگزیده در مسابقه طراحی پوستر"بانک و محیط زیست".

_تعاونی دانشجویی نمونه دانشگاه تهران جهت معرفی به اولین همایش تعاونی دانشجویی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (صندق رفاه دانشجویان) با همکاری وزارت کار و امور اجتماعی.

_ شرکت در همایش انجمن های علمی پردیس ودو همایش گردهمایی انجمن های علمی دانشجویی دانشگاه تهران.

_برگزاری نمایشگاه کتب تخصصی کشاورزی ومنابع طبیعی.

_همکاری دربرگزاری یادواره ی بزرگ 400 شهید دانشگاه تهران.

_سرپرست برگزاری کارگاه آموزشی کشت، تولید وفرآوری گیاهان دارویی.

_پذیرش مقاله به عنوان :

روش های نوین تغذیه درختان درفضای سبز با تاکید بر روش تزریق تنه ای (Trunk injection) در همایش سازمان پارکها وفضای سبز شهر تهران (ارائه مقاله درسال جاری).

_همکاری با معاونت توسعه تشکل های بخش کشاورزی وزارت جهاد کشاورزی .

_انعقاد سه قرارداد درغالب شرکت تعاونی دانشجویی دانشکده کشاورزی با دانشگاه تهران درسالهای 83،84و85.

_ سرپرست قرارداد طراحی ، اجرا ونگهداری فضای سبز باند دوچرخه سواری با شرکت عمران شهرهای جدید (شهر جدید پرند)

_ سرپرست قرارداد طراحی واجرای سیستم های آبیاری تحت فشاروقطره ای باند دوچرخه

- _ سرپرست قرارداد طراحی واجرای سیستم های آبیاری تحت فشاروقطره ای ضلع شرقی و غربی کیوسک

_ سرپرست قرارداد عملیات احداث ونگهداری پارک تفرجگاهی شمال فاز یک وبلوار ورودی شهر و معابر اصلی شهر جدید پرند

_سرپرست قرارداد اجرا ونگهداری فضای سبز باغ ملی گیاهشناسی ایران با موسسه تحقیقات و جنگلها شامل قسمتهای نمایشی ،خزر،زاگرس ،البرز، هیمالیا ، ایران ، توران، قفقاز و پهن برگان همیشه سبزوسیستماتیک

_ کارگزار بانک کشاورزی جهت بیمه وتعیین خسارت محصولات کشاورزی منطقه کرج.

_همکاری با سازمان نظام مهندسی کشاورزی ومنابع طبیعی درراستای ایجاد شرکت های مادر تخصصی وتوسعه کارآفرینی با همکاری وزارت کارو امور اجتماعی.

حسین خانمحمدی

حسین خانمحمدی


شرکت گردشگری آتالند
اولین وب سایت جامع گردشگری در ایران
خدمات رزرو هتل در داخل و خارج کشور
امور ویزا و سفارت
تهیه بلیط
برگزاری تورهای داخلی و خارجی
بیمه مسافرتی
فروشگاه توریسم
آموزش توریسم

www.ataland.com


مهندس اعظم قلی‌زاده مدیر ‌عامل شرکت ایران فولاد (ایرفو)

مهندس اعظم قلی‌زاده مدیر ‌عامل شرکت ایران فولاد (ایرفو)

مهندس اعظم قلی‌زاده مدیر ‌عامل شرکت ایران فولاد (ایرفو) واحد مشاهیرو بزرگان تبیان زنجان-

چرا پاشایی‌ها این‌قدر باهوشند؟

هوش، البته یک نعمت خدادادی است. بر اساس اصل وراثت، اگر اجداد و گذشتگان باهوش باشند، بچه‌ها و نسل‌های بعدی‌شان هم باهوش می‌شوند. ریشه‌ی ما پاشایی‌ها برمی‌گردد به یکی از همراهان و ملازمان امامزاده سید نظام‌الدین، نواده‌ی امام حسن (ع) که از نسل ترکان عثمانی و بسیار باهوش بود.

 خود امامزاده سید نظام‌الدین که در بند پی شرقی دارای بارگاه و مقبره‌ی زیارتی است، از مردان متّقی روزگار خود و انسان با‌کرامتی بود. او بعد از اقامت در روستای پاشامیر، تمام زندگی‌اش را وقف حضرت سیدالشهدا (ع) و مردم کرده ‌بود .

چند سال دارید و روزگارتان در دوران تحصیل چگونه بود؟

متولّد 1314هستم. سواد ابتدایی را در مکتب‌خانه آموختم . تقریباً 13ساله بودم که به بابل آمدم و در دبستان تربیت (با مدیریت آقای صابری) ثبت ‌نام کردم و از همان روز اوّل رفتم کلاس پنجم نشستم. ما آن‌قدر در شهر می‌ماندیم تا شب عید جادّه نداشتیم و برای رفت‌و‌آمد از کنار سجّادرود (سجرو) عبور می‌کردیم.

پدرتان زنده‌اند؟

نه! فوت کرده‌اند. ایشان شیخ‌نعمت‌الله و طلبه‌ی مدرسه‌ی صدر بودند و خواروبارفروش و معروف به سقط‌فروش بودند. کشاورزی هم می‌کردند. ما 3 برادر و یک خواهر هستیم. یک برادرم شغل کشاورزی دارد و برادر دیگرم مهندس کشاورزی است.

تا پایان دبیرستان در مدارس بابل درس خواندید؟

نه! ماجرای درس خواندن من طولانی است. کلاس هفت را در دبیرستان شاهپور بودم. بقیه‌ی سیکل اوّل (تا کلاس نهم) را به‌صورت شبانه در قم خواندم. بعد به بابل برگشتم و کلاس دهم و یازدهم را در رشته‌ی عمومی ریاضی دبیرستان قنّاد ادامه دادم. سال ششم را آمدم تهران و دانش‌آموز رشته‌ی ریاضی دبیرستان مروی شدم (35ـ1334).

 در همان سال دکتر اقبالی، رئیس دانشگاه تهران، اعلام کردند که دانش‌آموزان رشته‌ی ریاضی می‌توانند درکنکور پزشکی شرکت کنند. چون به رشته‌ی پزشکی علاقه‌مند بودم. 3ماه تابستان همان سال نشستم و دروس رشته‌ی طبیعی را خواندم و همه‌چیز را به‌خوبی یاد گرفتم . امّا متاٌسفانه به‌ محض این‌که سر جلسه‌ی امتحان نشستم همه‌چیز را فراموش کردم.

 چیز عجیبی بود! حتّی یک مسئله‌ی ساده یادم نیامد. مجبور شدم به رشته‌ی اصلی‌ام بروم. در همان سال در کنکور دانشکده‌ی فنّی شرکت کردم.

ظرف 3 روز تمام معلومات ریاضی‌ام بازآفرینی شد. خوشبختانه در دانشکده‌ی فنّی تهران در رشته‌ی مهندسی شیمی قبول شدم. آن موقع مرحوم بازرگان استاد ترمودینامیک و قبلاً نیز رئیس دانشکده‌ی فنّی بودند .

در طول تحصیلات دانشگاهی‌ام جزو دانشجویان ممتاز دانشکده بودم و معمولاً بورسیه می‌گرفتم. بعد از 4 سال موفّق شدم در رشته‌ی مهندسی شیمی فوق لیسانس بگیرم .

کی ازدواج کردید؟

سال 1346. همسرم 10سال از من کوچکتر و خانه‌دار است.

با هم تفاهم دارید؟

 بله! ایشان خانمی بسیار صبور، مقاوم و متّکی‌به‌نفس هستند و در تربیت و نگه‌داری بچه‌ها به من فشار نمی‌آورند، چرا که می‌دانند مشغله‌ی من زیاد است و خودشان باید کار‌ها را انجام بدهند. 7 تا بچه هم دارم، 4 پسر و 3 دختر.

 این همه بچه در یک خانواده‌ی روشنفکر و تحصیل‌کرده!

(با همان روی خندان می‌گوید) چه عیبی دارد؟ اساساً من معتقدم که تعداد بچه‌ها، وقتی سالم و با‌هوش باشند، باید زیاد باشد و مشوّق دوستان و همکاران متاٌهلی هستم که امکانات مالی و تربیتی دارند. آن‌ها موظّفند که فرزندان متدین و خدوم تحویل جامعه بدهند.

مایلیم اسم آن‌ها و رشته‌ی تحصیلی‌شان را بفرمایید؟

مهدی (متولد 47، دکترای اقتصاد از دانشگاه سوربن فرانسه)، مریم (متولّد 49 ، لیسانس زبان از دانشگاه تهران)، محمّد (فوق لیسانس مکانیک از دانشگاه خواجه نصیر)، زهرا (فوق لیسانس فیزیک از دانشگاه فردوسی مشهد)، علی‌حسین (مهندس مکانیک و دانشجوی دوره‌ی دکترا)، زینب (لیسانس حسابداری) و علیرضا (دانشجوی سال سوم مکانیک)

لطفاً مراحل ورودتان به این کار بزرگ صنعتی  توضیح دهید.

اجازه بدهید ابتدا از شرایط صنعت در زمانی که من از دانشکده‌ی فنّی فارغ‌التحصیل شدم، بگویم. در یک جمله بگویم، در آن موقع اصلاً چیزی به نام صنعت نداشتیم.

یک کارخانه‌ی کوچک قند در کهریزک داشتیم که در حدّ یک کارگاه بود. کارخانه‌ی سیمان ری هم بسیار کوچک بود. صنعت دفاعی کشور هم در حدّ تولید تفنگ برنو بود که کارخانه‌اش در غورخانه (توبخانه‌‌)ی تهران قرار داشت.

 یک نساجّی (قائمشهر) داشتیم که اصلاً به‌حساب نمی‌آمد. محصولات و فرآورده‌های صنعتی مناسبی نداشتیم. بیشتر از خارج وارد می‌شد. ما در آن موقع مصرف‌کننده‌ی صرف بودیم. اولین کارخانه‌ی مدرنی که وارد ایران شد (صنعت ریخته‌گری) همان جایی بود که من در سال 1340مشغول شدم.

صاحب این کارخانه آقای داود رجبی (وزیر راه کابینه‌ی اعلم و دکتر مصدق)، آدم با‌سواد و تحصیل‌کرده‌ای بود. او کارخانه را از سوئیس خریداری کرده بود و تحت نظارت کارشناسان سوئیسی، نصب و راه‌اندازی کرد. کارشناسان سوئیسی خیلی متکبّر و مغرور بودند. آن‌ها حتّی حقّ توحّش می‌گرفتند.

حقّ توحش یعنی چه؟

یعنی اگر یک ایرانی (به قول آن‌ها) وحشی‌گری می‌کرد و آسیبی به ایشان می‌رساند، دولت به آن‌ها غرامت می‌پرداخت. آن‌ها با وجود آن همه‌ ادّعا نتوانستند کارخانه را درست کنند، در نتیجه آن را به ورشکستگی کشاندند .

 حقوق کافی به کارگران نمی‌دادند (روزانه 35ریال) البتّه من ماهانه 000/10تومان حقوق می‌گرفتم و تن‌ها مهندس آنجا بودم. حدود 45 روز در آنجا کار کردم.

چون از نخوت آن‌ها به ستوه آمده‌بودیم، یک روز استخاره کردم که آیا آن‌ها را از کارخانه بیرون کنیم یا نه؟ دیدیم آیه‌ی معروف "جاء الحق و زهق الباطل" آمد. وقتی نظر قرآن را دیدم روی این نظریه جدی شدم. به آقای مهندس شیرزاد (شریک آقای رجبی) گفتم: "من می‌توانم کارخانه را از این فلاکت و ورشکستگی، نجات دهم."

 شیرزاد با تعجّب و ناباوری گفت: "مگر می‌شود؟ این کارخانه 700 کارگر و کارمند دارد!" گفتم: "آن‌ها (سوئیسی‌ها) تمام ثروت شما را از بین برده‌اند.

" بالاخره شیرزاد راضی شد که موضوع را با آقای رجبی در میان بگذارد. آقای رجبی در آن روز‌ها به خاطر ورشکستگی در بستر بیماری بود. وقتی این پیشنهاد را شنید، خوشحال شد و پیغام داد: "قلی‌زاده اگر می‌تواند، بیاید درست کند

." بعد گفت: "چی احتیاج داری؟" من هم نظر و نیاز‌هایم را مطرح کردم . اوّل 10 روز کارخانه را تعطیل کردم، چون می‌خواستم تمام دستگاه‌ها را به دقّت چک کنم و سازمان جدیدی به آن‌ها بدهم .

کارشناسان سوئیسی چه شدند؟

هیچ! با این‌که قرار‌دادشان 2 ساله بود، آن‌ها را با خفت و خواری یک‌روزه بیرون کردند. نتیجه‌ی تکبر و خود‌خواهی اصولاً چنین است.

برخورد‌ کارگر‌ها چه‌طور بود؟

بسیار عالی! واقعیت این است که من بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه بسیار پرانرژی بودم و احساس خوبی از خودم داشتم. اعتمادبه‌نفسم خیلی زیاد بود . هر وقت اراده می‌کردم با قدرت و اتکای به نفس جلو می‌رفتم. یک روز بعد از اخراج مفتضحانه‌ی کارشناسان خارجی 5 نفر از کارگران را جمع کردم. همه‌چیز را برایشان توضیح دادم و آن‌ها را به همراهی و مشارکت فراخواندم. این کار احساس خوبی در آن‌‌‌‌‌‌ها ایجاد کرد؛ انگار تازه از مادر متولد شده‌بودند .

چون کارشناسان خارجی که با سگ‌های آموزش‌دیده، وارد کارخانه می‌شدند، متکبّرانه با کارگران برخورد می‌کردند و آن‌‌‌‌‌‌ها را حیوان صدا می‌زدند . بعد از 10 روز شروع به کار کردیم . قبلاً 97% محصول سوئیسی‌ها خراب در‌می‌آمد، ولی وقتی کار‌ها را خودمان به‌دست گرفتیم، محصولات کارخانه تا 97% سالم بودند.

ما به‌طور معجزه‌آسایی بر مشکلات فایق آمدیم. رجبی هم وقتی این همه شور و اشتیاق را دید، خیلی خوشحال شد. به من گفت: "برایت ماشین می‌خرم و چنین و چنان می‌کنم." من گفتم: "نمی‌خواهم، تو به جای این کارها بیا حقوق معوّقه‌ی کارگران را پرداخت کن. تا به کارگران امکانات رفاهی ندهیم، هیچ چیز درست نمی‌شود .

"گفت: ندارم." وقتی سماجت رجبی را دیدم مجبور شدم نقشه‌ای طراحی کنم. به 5 نفر از کارگرهایی که امین من بودند گفتم: "بیایید اعتصاب کنید و مرا گروگان بگیرید و اعلام کنید تا حقوق‌تان پرداخت نشود، آزادم نمی‌کنید !" این نقشه اجرا شد. آن‌ها مرا گروگان گرفتند.

 شب که شد یک گروهان ژاندارم و کماندو به کارخانه ریختند. آن‌ها خیلی ترسیده بودند و نگران جان من بودند . گفتم: "ژاندارم‌ها را برگردانید!" گفتند: "کار‌گرها تو را می‌کشند!" گفتم : "اگر شما قول بدهید که حقوق‌شان را پرداخت کنید، آن‌ها مرا نمی‌کشند ." بالاخره آن‌ها قول مساعدت دادند و کارگرانی که مرا به گروگان گرفته بودند، رهایم کردند.

بدهکاری‌ها را پرداختند؟

 فردای آن روز چندین چمدان پول آوردند و بین کارگران توزیع کردند.

کارشکنی هم می‌کردند؟

بله خیلی زیاد! مثلاً موّاد اوّلیه را وارد نمی‌کردند. یک روز من بررسی کردم که چه کنیم تا کارخانه نخوابد. شنیده بودم در زنجان کوهی هست که صد‌در‌صد از جنس سنگ معدنی به فرمول 34 است. خودم رفتم پای کوه. دیدم پای کوه سرباز هست. تعجّب کردم. این نشان می‌داد که صد‌ها سال قبل عدّه‌ای آمدند اینجا و از این کوه آهن استحصال کردند، ناخالصی‌ها را ریختند و رفتند!

یعنی خارجی‌‌ها این کار را کرده بودند؟

بعید است. آن سرباز نشان می‌داد که این کار سالیان خیلی دور انجام شده . یعنی از گذشتگان ما آن‌قدر از لحاظ علمی و تکنولوژی پیشرفته بودند که توانستند سنگ معدن برداشت کنند. انگلستان مدّعی است که ذوب‌آهن از افتخارات آنان است، در حالی‌که قرآن کریم نحوه‌ی استفاده از سنگ معدن و استحصال آهن را به حضرت نسبت می‌دهد (حدود 000/5 سال قبل)

بعد از سال 42 کجا رفتید؟

از اواسط سال 42 در دانشگاه تهران تدریس می‌کردم. سال 43 کم‌کم فعالیت‌های زیرزمینی شروع شد. من ضمن مشارکت با دوستان انقلابی، از همان روز‌ها به تشویق مرحوم طالقانی، به فکر تاٌسیس یک شرکت ریخته‌گری افتادم . معتقد بودم خودمان باید مُبدع و خلّاق باشیم و نباید مرعوب غربی‌ها شویم .

به همین خاطر در اساس‌نامه‌ای که در سال 46 برای شرکت نوشتیم، قول و قرار کردیم که ماشین‌آلات را وارد نکنیم، خودمان تکنولوژی را بومی کنیم و طرّاحی، ماشین‌سازی و ریخته‌گری جزو برنامه‌های ما باشد. من از همان اوّل مدیر‌عامل بودم. الان هم هستم .

اجازه بدهید از شرایط فعلی شرکت ایرفو بپرسیم.

خواهش می‌کنم. همان‌طور که گفتیم شرکت ایرفو حدود 40 سال در صنایع ریخته‌گری، حرارتی و ماشین‌سازی تجربه دارد، و در سال‌های 78، 79، 80 به‌عنوان واحد نمونه‌ی کشوری انتخاب شده و دارای گواهینامه‌ی‌iso9001 و گواهینامه‌ی ملّی ایران و برخوردار از چندین لوح تقدیر کشوری است .

محصولاتش چیست؟

دیگ چدنی شوفاژ سانترال، پکچ چدنی شوفاژ دیواری و زمینی (در دو مدل آشپزخانه و موتور خانه‌ای)، انواع یخچال‌ فریزر، لوله و اتّصالات چدنی فاضلاب، رادیوتور آلومینیومی، قطعات چدنی سنگین صنعتی و طراحی ماشین‌سازی خطوط تولید.

تعداد کارگران و کارکنان شرکت چند نفر است؟

300 نفر

ببخشید! اجازه دارم بپرسم چند نفرشان همشهری هستند؟

حدود 150نفر از همکاران ما اهل بابل هستند .

مشکل اشتغال کی حل می‌شود؟

این مشکل، البته یک مشکل است و همه باید برای حلّ آن امّا مسئولان و متولیان امور قبل از هر چیز همّت کنند. وظیفه دارند فرهنگ کار را نهادینه و درونی کنند. جوان اگر بخواهد کار کند، باید بلند‌پروازی را کنار بگذارد، در برابر مشکلات خم به ابرو نیاورد و احساس شکست نکند.

 دولت وظیفه‌ی سنگینی بر عهده دارد. در حال حاضر برای هر فرصت شغلی 000/40 دلار اعتبار لازم است. من طرح‌های زیادی در زمینه‌ی صنعت، کشاورزی و ... دارم که اگر امکانات و اعتبار باشد حدود 000/100 فرصت شغلی ایجاد می‌شود .

آخرین طرحی که در دست اجرا دارید کدام است؟

پروژه‌ی کاغذ‌سازی از کاه برنج که 250 میلیون دلار سرمایه می‌خواهد .

آقای مهندس! رمز موفقیت‌تان چیست؟

رمز موفقیتم در 3چیز است: تعقّل، سخت‌کوشی و توکل. یادم نمی‌‌‌‌آید از کارکردن خسته شده باشم از ادامه‌ی کاری که کرده‌ام، ناامید شده‌باشم. شک برایم معنا ندارد. به نظر من انسان می‌تواند با توکل، تعقّل، تدبّر و سخت‌کوشی بر کلیه‌ی مشکلات فایق آید. توصیه‌ام به جوانان عزیز این است که هرگز یاٌس ناامیدی به خود راه ندهند و همیشه با امید و اتکا قادر مطلق و با تمام وجود در خدمت آن کار قرار گیرند و صرف‌نظر از درآمد‌های عادی و تجربه‌ای که کسب کرده‌اند، قانع باشند.

ظاهراً در بخش بند‌پی، در حال ساخت مسجد بزرگی هستید؟

مسجد نیست، بلکه یک موسسه‌ی مذهبی و فرهنگی است. (با اشاره به نقشه‌ی زیبایی که روی دیوار نصب است) به آن نگاه کنید 000/2 متر زیر بنا و یک کتابخانه‌ی بزرگ دارد. قسمتی از آن هم بارگاه و بقعه‌ی امامزاده نظام‌الدّین است. من علاقه‌ی خاصّی به این امامزاده دارم. حدود 500 میلیون تومان هزینه دارد و طرح آن 5 ساله است. سال 83 شروع شده است. و اگر خدا بخواهد و دوستان کمک و همّت کنند، سال 88 تکمیل می‌شود.

مدرسه هم ساخته‌اید؟

بله. در سال 1350 در زادگاه (پاشا امیر) مدرسه‌ی راهنمایی مهدویه اسلامی را ساختم که هنوز دایر است و از مدارس با‌سابقه‌ی دیرینه و پربرکت منطقه به‌شمار می‌رود صحبت‌های ایشان که به پایان می‌رسد، تازه می‌فهمم که آن روز، آقای ابراهمیان راست می‌گفت و اغراق نمی‌کرد.

 مگر ماتسوشیتا در ژاپن چه کرده که مهندس قلی‌زاده‌ی پاشا در ایران نکرده است؟ آن مرد بزرگ در ژاپن، قریب به صد سال در خدمت مردم و توسعه‌ی کشورش بود و این کار‌آفرین پرافتخار در ایران، هفتاد سال است که هر روزش حرکت، برکت، خلاقیت و توکل است. هفتاد سال دیگر نیز چنین باد !

علیرضا شهیری طبرستانی


www.irfu.ir